جدول جو
جدول جو

معنی این دیم - جستجوی لغت در جدول جو

این دیم
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فلزی به رنگ سفید نقره ای و بسیار سخت و شکننده که در ساخت آلیاژها و اتصالات الکتریکی، نوک خودنویس، سوزن تزریق و همچنین به عنوان کاتالیزور استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ اَ)
ابن ادیمین. سقاء. مشک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لِ)
طبیب مسیحی. او در آغاز قرن سوم هجری به بغداد میزیست
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ نِ دُوْ وُ)
پسر اتن اول. امپراطور آلمان (973- 983 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکّب از: بی + ندیم، تنها. بی همدم. بی یار: بر بستر خاک بی ندیم و همراز و خود خداوند کشور و امیر لشکر بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 442)، و رجوع به ندیم شود
لغت نامه دهخدا
ساز در زبان اطفال، (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سین جیم
تصویر سین جیم
سوال و جواب، مجازاً به معنی استنطاق و بازخواست
فرهنگ فارسی معین
بازپرسی، بازجویی، تحقیق، استنطاق، بازخواست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اکنون، الان، این لحظه، حال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
این تا
فرهنگ گویش مازندرانی
پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
وارونه
فرهنگ گویش مازندرانی
رو به سایه، جایی که نور آفتاب بر آن نتابد، مکانی که آفتاب گیر نباشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه سوادکوه، یک سو، یک طرف، یک دسته، هم کاسه، به طور مستمر، حالتی از خفتن و دراز کشیدن، به پهلو خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک طرف، یک سویه، یک طرفه
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۳۹۰۰ متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم رخ، یک پهلو، یک طرف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیستان
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی تحقیر و استخفاف به افرادی گفته می شود که صورتی کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سو یک طرف، یک دسته، هم کاسه شدن، مستمر
فرهنگ گویش مازندرانی
پس از آن، سپس، آن گاه، ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سو، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
این سو آن سو این پهلو آن پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
معامله، معاملات
دیکشنری اردو به فارسی